کجاست سمت حیات ؟
[ ناصر بزرگمهر ]

باور کنیم ، اگر دنیا را از انگاه سهراب سپهری ببینیم ، دنیای زیباتری خواهیم داشت .
این دنیای آرمانی ، که همه اندیشمندان و آزادگان جهان در پی آنند چگونه دنیایی است ؟
این دربدری سی مرغ ، برای " سیمرغ " شدن کی به پایان میرسد ؟
این واژه های کمیاب همیشه ماندگار تاریخ ، مهربانی ، عشق ، ایثار ، گذشت ، فداکاری ، امید ، انسانیت ، پایداری ، خوشبینی ، صمیمیت ، عشق ورزی به برگ و آب و درخت و گیاه و انسان ، چگونه معنا می یابد ؟
این تلاش از مرز خود گذشتن ، یکی شدن چگونه تحقق می یابد ؟
این آرزوهای نشکفته و این رویاهای پرپرشده من و شما کی به حقیقت میرسد ؟
فکر می کنیم – این سجود ، این رکوع ، این هفده رکعت بندگی و تواضع جزء آنست که اذانش را باد بگوید و پی تکبیرةالاحرام علف و قد قامت موج به یگانگی خدای گل سرخ برسیم .
این سفر ، این بوسه زدن ، این لمس کردن " حجرالاسود " جز روشنی باغچه است .
دنیا با نگاه سپهری زیباتر است وقتی شاعری مودبانه به گل سوسن می گوید : شما .
پس کی میخواهیم باور کنیم فتح یک قرن را به دست یک شعر .
میترسیم . بگوئیم سپهری حافظ زمان و مسیح عشق ، برادر هموطن من بوده است ؟
نترسیم . باور کنیم ، فتح یک عید را به دست دو عروسک ، یک توپ ... ، کودکتان را بنگرید در شب عید .
من یکی ، خواب را از چشم شعر او می بینم .
"چکاوکم " را با گدایی که در بدر میرفت و آواز " چکاوک " میخواست پرواز دادم کاسب نباشید تا ببینید میشود ، بیدی نفروشد سایه اش را به زمین و رایگان ببخشد نارون شاخه خود را به کلاغ .
باید از مرز بودن و خود گذشتن بگذریم تا مثل یک گلدان ، موسیقی روئیدن گل را بشنویم . زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست ، هر کجا هستیم ، آسمان مال ماست . پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است . چه اهمیت دارد ، خبر رفتن موشک به فضا ، چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .....
واژه ها را باید شست تا فهمید کل شیدر از لاله قرمز هیچ کم ندارد .
واژه ، باید ، خود باران باشد ، بعد ، با همه مردم شهر زیر باران رفت ، تا بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت . با هم لب دریا برویم و بگیریم طراوت را از آب ، ریگی از روی زمین برداریم وزن بودن را با هم حس کنیم و بد نگوئیم به مهتاب اگر بیماریم . بگذاریم ، تنهایی آواز بخواند و به خیابان برود زیرا ، کار ما نیست شناسایی رازها ، ما باید پشت دانایی اردو بزنیم و بگذاریم تا شقایق هست ، زندگی ، آرام ، آرام جریان یابد .
من چنان بی تابم که دلم میخواهد " با عینک سپهری " بدوم تا ته دشت و " چکاوک " بخواند ، " چکامه " ابدی سهراب را :
هر وقت بسراغ من می آئید
نرم و آهسته بیآیید .
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
اما چه کنم
که دیرگاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است .
.....
و اما در مورد یادمان سپهری ، هیچ بینش خاصی حاکم نبوده است .
سعی کردیم از نگاه سپهری " یادمان " او را منتشر کنیم ...
اگر سپهری بود ، چه میکرد ؟
این مجموعه حاصل سخنان کسانی است که در مراسم حضور یافتند ...
حرفهای تازه کسانی که با مهربانی پذیرایمان شدند ...
مطالبی که اینجا و آنجا در طی سالها منتشر شده بود ...
گزارشی مصور از مراسم یادواره سپهری در کاشان و موزه هنرهای معاصر ...
طرح ها و تابلوهای منتشر نشده از او و آثار خط و نقاشی هنرمندان دیگر با الهام از آثار سپهری ...
*
در بازخوانی ، متوجه شدیم ، مقالات تهیه شده هر کدام حرفی دارند و هر کدام سپهری را با نگاهی متفاوت دیده اند .
این مطالب متفاوت و گاه متضاد یک وجه اشتراک داشت و آن وجود سهراب سپهری و دریادلی اش بود .
و همین دلیل موجه ای است برای چاپ همه سخنرانی ها ، مقالات رسیده و چند مطلبی که بطور پراکنده چاپ شده بود ...

خدایش بیامرزد .

آذرماه 1367

Back to Sohrab-&-Others page