نام شعر : هنگامي


تاريكي ، پيچك وار ، به چپر ها پيچيد، به حناها، افراها.
و هنوز ، ما در كشت، در كف داس.
ما مانديم، تا در رشته شب از گرد چپر ها وا شد، فردا شد.
روز آمد و رفت.
تاريكي ، پيچك وار ، به چپر ها پيچيد، به حناها، افراها.
و هنوز ، يك خوشه كشت، در خور چيدن نه، ياد رسيدن نه.
و هزاران روز، و هزاران بار
تاريكي ، پيچك وار ، به چپر ها پيچيد، به حناها، افراها.
پايان شبي، ما در خواب ، يك خوشه رسيد، مرغي چيد.
آواز پرش بيداري ما : ساقه لرزان پيام.